ميان دوعم زاده وصلت فتاد
شاعر : سعدي
دو خورشيد سيماي مهتر نژاد | | ميان دوعم زاده وصلت فتاد | دگر نافر و سرکش افتاده بود | | يکي را به غايت خوش افتاده بود | يکي روي در روي ديوار داشت | | يکي خلق و لطفي پريوار داشت | دگر مرگ خويش از خدا خواستي | | يکي خويشتن را بياراستي | که مهرت بر او نيست مهرش بده | | پسر را نشاندند پيران ده | تغابن نباشد رهايي ز بند | | بخنديد و گفتا به صد گوسفند | که هرگز بدين کي شکيبم ز دوست؟ | | به ناخن پري چهره ميکند پوست | نبايد به ناديدن روي يار | | نه صد گوسفندم که سيصد هزار | اگر راست خواهي دلارامت اوست | | تو را هرچه مشغول دارد ز دوست | که دوزخ تمنا کني يا بهشت؟ | | يکي پيش شوريده حالي نبشت | پسنديدم آنچ او پسندد مرا | | بگفتا مپرس از من اين ماجري | |
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}